سید عرشیاسید عرشیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

عرشیا کوچولوووووو

اولین قدم

پسر کوچولوی من اولین قدمات را روز عاشورا (4 اذر ) تو خونه مامان پوران برداشتی خودت به تنهایی از رو زمین پا شدی واستادی و یکی دو قدم برداشتی ما روووو غرق شادی کردی عزیززززززززززززززززززم  ...
4 آذر 1392

اتلیه مامان جونی

عزیزکم از انجااااااااااااا که من عاشق عکس گرفتن از تو هستم خودم دست به کار شدم اتلیه خانگی راه انداختم ههههههههههههههههه   خودت  به بزرگی خودت ببخش اگه خوبم نشده باشه    
26 ارديبهشت 1392

اولین برف

امروز 6 دی 90 هست عزیزه دلم صبح که از خواب پاشدیم دیدیم همه جا رخت سفید کرده تنش  این اولین برف زندگیت هست   لباسات را کردم  تنت بردمت تو کوچه تا ببینم چیکار می کنی   همینجوریماتت برده بود بعدشم که افتادی رو برفها شروع کردی گریهکه بریمخونه   فکر کنم دستت یخ زده بود بدت اومد هههههههههههههههه   ...
26 ارديبهشت 1392

ووووروووووووووووجک

خیلی خیلی وووروووجک شدی دیشب افتاده بودی دنبال بابا هر کاری کهبابا می گرد تو هم میکردی دستش را میذاشت پشتش و راهمی رفت تو هم همون کار را میکرد الکی می خندید  تو هم الکی می خندیدی وای شیرررررررررررررررررررررررین من   کلی از اینکارت خندیدیم خیلی بامزه دستت را میذاشتی پشتت وسرت را می انداختی پایین و راه میرفتی   عزززززززززززززززززززززززیزززززززززززززززززززززززکم       ...
25 ارديبهشت 1392

نفس من

یعنی من باید تو رو بخوووورم هیچی ازت باقی نمووووووووووووووونه   یه دفعه دیدم صدای پیش پیش میاد   اومدم می بینم کوسن مبل را انداختی رو پات و داری برای عروسکت پیش پیش می کنی اخه تو چقدر جیگررررررررررررررررری شش   یعنی مردم از کارت   یعنی تو زندگی منی من بی تو هیچم   عاااااااااااااااااااااشقتم بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس       ...
25 ارديبهشت 1392

پسر شیطون من

عرشیا جونم  خیلی شیطون شدی ماشاا.. ازدر ودیوار میری بالا   من چند روزه افتادم رو خط ملیله کاغذی درست کردن       اینم کار تموم شده ملیله من   از انجا که جنابعالی کنجکاوی و همش دوستداری د ست به وسایل من بزنی و بهمشون بریزی و پاره کنی   من همش سر پا و روی اپن کار می کردم ولی از اون جایی که برای هر کاری راه حلش را پیدا می کنی اسبی که دایی سعید بهت عیدی داه بود را میزاری زیر پات و میای بالای اپن   هههههههههههههههههههههههه دیگه رو اپن هم نمیشه از دست تو کاریکرد   اینم عکس شما ههههههههههههه     ...
25 ارديبهشت 1392

عرشیاااااااااااااااااا چچل

در یک اقدام غافلگیرانه بردیمت تو حموم و بابایی با ماشین موزرش موهات را چچل کرد و شما شدی چچل خان ما   قیافه ات شبیه ای  کی یو سان شده بود  خیلی بامزه شده بودی هههههههههه   ...
22 ارديبهشت 1392

اولین دندون

پسر قشنگم 2 خرداد دست بابای را طبق معمول کرده بودی تو دهنت و گاز می گرفتی که بابا گفت فکر کنم داره دندون در میاره من باور نکردم ولی 90/3/5 یهو رو لثه ات سفیداااااااااااا زدبالا کلی ذوق کردم و زنگ زدم به مامان پوارن و خبر دادم   تو اولین بچه تاپیک بهمن 90بودی که دندون در می اوورد دوسه روز بعد همیه دندون دیگه در اوردی 8 خرداد     ...
22 ارديبهشت 1392

شب یلدا

مامان جونم این اولین شب یلدایی که کنارمونی و ما هم بخاطر همین یه جشن سه نفره گرفتیم   ...
22 ارديبهشت 1392

عروسی عمه

پسر عزیزم  ما از 24 اسفند رفتیم شیراز همون پنج شنبه شب 24 اسفند حنابندون عمه  عاطفه ات بود   توی راه نمی دونم بهت سرماخورد چی شد که شب موقع حنابندون تب کردی و بابا علیرضا بردت دکتر و  حدود یه یکساعتی نبودید 26 هم عروسی عمه ات بود همش بهونه میگرفتی و فقط دوست داشتی بغل من باشی و بغل هیچکس دیگه هم نمیرفتی رو زمین هم که بودی می خواستی بری دم و دستگاه فیلمبردار را بیاری پایین ههههههههههههههههه یا از رو زمین چیز میز بر داری بخوری کهمن از اینکارت اصلا خوشم نمیاد ونمی دونم چطوری ازسرت بندازم     یه کمم خوابیدی توعروسی   اینم یهنموره از عکسای عروسی     ...
22 ارديبهشت 1392